[اسم]

das Heilmittel

/ˈhaɪ̯lˌmɪtl̩/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Heilmittel] [ملکی: Heilmittels]

1 دارو

مترادف و متضاد Arzneimittel Medikament Medizin
  • 1.Der Professor sucht nach einem neuen Heilmittel.
    1. پروفسور به دنبال داروی جدیدی می‌گردد.
  • 2.Immer mehr Deutsche setzen ihre ganze Hoffnung auf natürliche Heilmittel.
    2. همواره، آلمانی‌های بیشتری تمام امید خود را بر روی داروهای طبیعی می‌بندند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان