[فعل]

hinnehmen

/ˈhɪnˌneːmən/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: nahm hin] [گذشته: nahm hin] [گذشته کامل: hingenommen] [فعل کمکی: haben ]

1 تحمل کردن تن دادن

مترادف و متضاد dulden
  • 1.Ich mochte seine Pläne nicht, war aber gezwungen, sie hinzunehmen.
    1. من برنامه او را دوست نداشتم اما مجبور بودم آن را تحمل کنم.
  • 2.Seine Beleidigungen nehme ich nicht länger hin!
    2. من دیگر توهین‌های او را تحمل نمی‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان