1.Es scheint, als hätte ich endlich die Liebe gefunden. Und ich lasse sie nicht wieder durch die Lappen gehen.
1.
به نظر میرسد که من بالاخره عشق را پیدا کردم و من نمیگذارم دوباره از دستش بدهم.
2.Welches Geld könnte dir denn dabei durch die Lappen gehen?
2.
پس تو میتوانستی کدام پول را گم کنی؟ [از دست بدهی؟]
توضیحاتی در رابطه با این عبارت
معنی تحتاللفظی این عبارت "از میان پارچهها رفتن" است و احتمالا به اصطلاحات شکارچیانی که برای شکار از پارچهها کمک میگرفتند برمیگردد؛ حیوانی که میتوانسته از میان پارچهها راه خود را پیدا کند و کشته نشود در واقع فرار کرده است و به همین علت این عبارت کنایه از "از دست دادن" یا فرار کردن" دارد.