[فعل]

jobben

/ˈʤɔbn̩/
فعل ناگذر
[گذشته: jobbte] [گذشته: jobbte] [گذشته کامل: gejobbt] [فعل کمکی: haben ]

1 کار کردن

  • 1.Seit zweieinhalb Jahren jobbt sie 20 Stunden pro Woche im Zoo.
    1. از دو سال و نیم پیش، او 20 ساعت در هفته در باغ وحش کار می‌کند.
  • 2.Wir können unterwegs jobben.
    2. ما می‌توانیم در راه کار کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان