[فعل]

klappen

/ˈklapən/
فعل ناگذر
[گذشته: klappte] [گذشته: klappte] [گذشته کامل: geklappt] [فعل کمکی: haben ]

1 ثمر دادن به نتیجه رسیدن، پیش رفتن

مترادف و متضاد gelingen glattgehen glücken klargehen
Es klappt.
انجام شد. [به ثمر نشست]
  • 1. Es gab keine Schwierigkeiten, alles hat geklappt.
    1. مشکلاتی وجود نداشت، [اما] همه چیز به نتیجه رسید.
  • 2. Wie war die Reise? – Gut. Es hat alles prima geklappt.
    2. مسافرت چطور بود؟ - خوب. همه چیز عالی پیش رفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان