[فعل]

klatschen

/ˈklat͡ʃn̩/
فعل ناگذر
[گذشته: klatschte] [گذشته: klatschte] [گذشته کامل: geklatscht] [فعل کمکی: haben ]

1 دست زدن کف زدن

مترادف و متضاد applaudieren Beifall spenden
  • 1.Am Ende des Stücks wurde lange geklatscht.
    1. در انتهای قطعه (موسیقی) طولانی‌مدت دست زده شد.
  • 2.Zuschauer klatschen Beifall.
    2. تماشاگران برای تشویق دست می‌زنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان