[اسم]

der Kommunikator

/kˌɔmuːniːkˈɑtoːɾ/
قابل شمارش مذکر

1 رابط

  • 1.Ich glaube, der Kommunikator übersetzt das.
    1. به نظرم، رابط آن را ترجمه می‌کند.
  • 2.Unser kommunikator heißt Peter.
    2. رابط ما پیتر نام دارد.

2 وسیله ارتباطی دستگاه ارتباطی

  • 1.Ich schicke ein kleines Programm auf deinen Kommunikator.
    1. من برنامه کوچکی به دستگاه ارتباطی شما فرستادم.
  • 2.Schalten Sie Ihren Kommunikator ein.
    2. دستگاه ارتباطی‌تان را روشن کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان