[اسم]

die Kunst

/kʊnst/
قابل شمارش مونث
[جمع: Künste] [ملکی: Kunst]

1 هنر

  • 1.Der Musikabend wurde vom Kunstverein organisiert.
    1. گروه موسیقی توسط انجمن هنری ساماندهی می‌شود.
  • 2.Ich verstehe nichts von moderner Kunst.
    2. من هیچ‌چیز از هنر مدرن نمی‌فهمم.
  • 3.Kunst und Literatur bereichern unser Leben.
    3. هنر و ادبیات زندگی ما را وسعت می‌بخشند.
Die bildende Kunst
هنرهای تجسمی
  • Von 1995 bis 2004 studierte sie bildende Kunst in Hamburg.
    از سال 1995 تا 2004 او در (رشته) هنرهای تجسمی در "هامبورگ" تحصیل می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان