Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . هزارتو
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
das Labyrinth
/labyˈʁɪnt/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Labyrinthe]
[ملکی: Labyrinth(e)s]
1
هزارتو
لابیرنت، مارپیچ
مترادف و متضاد
Irrgarten
1.Es ist schwierig, aus einem Labyrinth herauszufinden.
1. دشوار است که از یک هزارتو راهی (بهبیرون) پیدا کنی.
2.Ich kenne eine Abkürzung aus dem Labyrinth.
2. من یک میانبر از این هزارتو بلدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
labortest
laboratorium
labor
labil
labern
lache
lachen
lachhaft
lachs
lack
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان