Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . دوست داشتن
2 . همبستر شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
lieben
/ˈliːbən/
فعل گذرا
[گذشته: liebte]
[گذشته: liebte]
[گذشته کامل: geliebt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
دوست داشتن
عاشق بودن
مترادف و متضاد
gernhaben
mögen
verehren
vergöttern
jemanden/etwas (Akk.) lieben
کسی/چیزی را دوست داشتن [عاشق کسی/چیزی بودن]
1. Ich liebe dich!
1. دوستت دارم!
2. Ich liebe die französische Sprache.
2. من عاشق زبان فرانسوی هستم.
3. Meine Frau liebt ihren Beruf.
3. زن من شغلش را دوست دارد.
4. Sie lieben Pasta, sie essen sie dreimal die Woche.
4. آنها عاشق پاستا هستند، آن را سهبار در هفته میخورند.
jemanden immer noch lieben
کسی را هنوز دوست داشتن
1. Liebst du Tom immer noch?
1. تو هنوز "تام" را دوست داری؟
2. Wir sind schon lange verheiratet, aber wir lieben uns immer noch.
2. ما خیلی وقت است ازدواج کردهایم، اما هنوز هم عاشق هم هستیم.
2
همبستر شدن
نزدیکی کردن
مترادف و متضاد
Geschlechtsverkehr ausüben/haben
koitieren
miteinander schlafen
1.Sie liebten sich die ganze Nacht.
1. آنها تمام شب با هم همبستر شدند.
2.Sie liebten sich.
2. آنها با هم همبستر شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
liebelei
liebe grüße
liebe
lieb
lid
liebend
liebenswert
liebenswürdig
liebenswürdigkeit
lieber
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان