[فعل]

lieben

/ˈliːbən/
فعل گذرا
[گذشته: liebte] [گذشته: liebte] [گذشته کامل: geliebt] [فعل کمکی: haben ]

1 دوست داشتن عاشق بودن

مترادف و متضاد gernhaben mögen verehren vergöttern
jemanden/etwas (Akk.) lieben
کسی/چیزی را دوست داشتن [عاشق کسی/چیزی بودن]
  • 1. Ich liebe dich!
    1. دوستت دارم!
  • 2. Ich liebe die französische Sprache.
    2. من عاشق زبان فرانسوی هستم.
  • 3. Meine Frau liebt ihren Beruf.
    3. زن من شغلش را دوست دارد.
  • 4. Sie lieben Pasta, sie essen sie dreimal die Woche.
    4. آن‌ها عاشق پاستا هستند، آن را سه‌بار در هفته می‌خورند.
jemanden immer noch lieben
کسی را هنوز دوست داشتن
  • 1. Liebst du Tom immer noch?
    1. تو هنوز "تام" را دوست داری؟
  • 2. Wir sind schon lange verheiratet, aber wir lieben uns immer noch.
    2. ما خیلی وقت است ازدواج کرده‌ایم، اما هنوز هم عاشق هم هستیم.

2 هم‌بستر شدن نزدیکی کردن

مترادف و متضاد Geschlechtsverkehr ausüben/haben koitieren miteinander schlafen
  • 1.Sie liebten sich die ganze Nacht.
    1. آن‌ها تمام شب با هم هم‌بستر شدند.
  • 2.Sie liebten sich.
    2. آن‌ها با هم هم‌بستر شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان