[اسم]

das Motiv

/moˈtiːf/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Motive] [ملکی: Motivs]

1 انگیزه علت

مترادف و متضاد Ursache Veranlassung
ein Motiv (für etwas)
انگیزه/علت (برای) چیزی
  • 1. Das Motiv für den Mord war Eifersucht.
    1. علت قتل، حسادت بود.
  • 2. Die Polizei suchte nach seinem Motiv für den Mord.
    2. پلیس در جست‌وجوی انگیزه‌اش برای قتل بود.

2 بن‌مایه موتیف، عنصر تکرارشونده

  • 1.Die Motive des Malers sind in allen Bildern ähnlich.
    1. بن‌مایه‌های نقاش در تمامی تابلوها شبیه هستند.
  • 2.Freiheit ist ein zentrales Motiv des Romans.
    2. آزادی، موتیف مرکزی این رمان است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان