[اسم]

der Nerv

/nɛʁf/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Nerven] [ملکی: Nerv(e)s]

1 عصب اعصاب

مترادف و متضاد Nervus
  • 1.Er leidet an einer Nervenkrankheit.
    1. او از یک بیماری عصبی رنج می‌برد.
  • 2.Gott sei Dank hat der Zahnarzt beim Bohren keinen Nerv getroffen.
    2. خدا را شکر که دندان‌پزشک در زمان سوراخ‌کردن (دندان) به عصب برخورد نکرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان