Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . قربانی
2 . فداکاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
das Opfer
/ˈɔpfɐ/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Opfer]
[ملکی: Opfers]
1
قربانی
1.Bei der Schiffskatastrophe gab es viele Opfer.
1. در فاجعه کشتی قربانیان زیادی وجود داشت.
2.Der Flugzeugabsturz forderte 142 Todesopfer.
2. سقوط هواپیما 142 قربانی [کشته شده] داشت.
2
فداکاری
ایثار
1.Alle Opfer waren vergeblich.
1. همه فداکاریها بینتیجه بودند.
2.Diese Arbeit verlangt persönliche Opfer.
2. این کار فداکاری شخصیای انتظار دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
opernglas
operieren
operette
operativ
operationssaal
opfern
opium
opponieren
opposition
oppositionell
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان