Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . مسیریابی کردن
2 . تطبیق دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
sich orientieren
/oʁiɛnˈtiːʁən/
فعل بازتابی
[گذشته: orientierte]
[گذشته: orientierte]
[گذشته کامل: orientiert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
مسیریابی کردن
تطبیق دادن
1.Beim Wandern orientiere ich mich mithilfe eines Kompasses.
1. من در پیادهروی با کمک یک قطبنما مسیریابی میکنم.
2.sich an bestimmten Leitbildern orientieren
2. خود را با نمونههایی مشخص تطبیق دادن
2
تطبیق دادن
سازگار کردن، طبق چیزی عمل کردن
مترادف و متضاد
richten
sich an jemandem/etwas orientieren
خود را با چیزی تطبیق دادن [سازگار کردن، طبق چیزی عمل کردن]
1. Die Medizin orientiert sich hier an der Naturwissenschaft.
1. در اینجا پزشکی خود را با علوم طبیعی تطبیق میدهد.
2. Die Produktion muss sich an der Nachfrage orientieren.
2. تولید باید خود را با تقاضا تطبیق دهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
orientalisch
orient
orgie
orgel
orgasmus
orientiert sein
orientierung
orientierungskurs
orientierungssinn
origami
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان