[اسم]

der Parasit

/paʁaˈziːt/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Parasiten] [ملکی: Parasiten]

1 سربار

مترادف و متضاد schmarotzer
  • 1.Du bist ein Parasit.
    1. تو (فقط) سرباری.
  • 2.Parasiten brauchen einen Wirt, um zu überleben.
    2. سربارها برای زنده‌ماندن به یک پیشخدمت نیاز دارند.

2 انگل

  • 1.Wanzen und Misteln sind Parasiten.
    1. ناجوربالان‌ها و دارواش‌ها، انگل هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان