[اسم]

die Pfeife

/ˈpfaɪ̯fə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Pfeifen] [ملکی: Pfeife]

1 پیپ

  • 1.Der alte Mann sitzt in seinem Stuhl und raucht Pfeife.
    1. مرد مسن روی صندلی‌اش نشست و پیپ کشید.
  • 2.Er zündete sich wieder seine Pfeife an.
    2. او دوباره پیپ‌اش را روشن کرد (گیراند).

2 سوت

  • 1.Unser Trainer trägt eine Pfeife um seinen Hals.
    1. مربی ما یک سوت دور گردنش انداخته‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان