Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . پیپ
2 . سوت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
die Pfeife
/ˈpfaɪ̯fə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Pfeifen]
[ملکی: Pfeife]
1
پیپ
1.Der alte Mann sitzt in seinem Stuhl und raucht Pfeife.
1. مرد مسن روی صندلیاش نشست و پیپ کشید.
2.Er zündete sich wieder seine Pfeife an.
2. او دوباره پیپاش را روشن کرد (گیراند).
2
سوت
1.Unser Trainer trägt eine Pfeife um seinen Hals.
1. مربی ما یک سوت دور گردنش انداختهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
pfefferstreuer
pfeffern
pfeffer
pfauenauge
pfau
pfeifen
pfeil
pfeiler
pfennig
pferchen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان