[اسم]

die Pflaume

/ˈpflaʊ̯mə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Pflaumen] [ملکی: Pflaume]

1 آلو

  • 1.Ich esse gern Pflaumen und noch lieber Pflaumenkuchen.
    1. من آلو (خوردن) را دوست دارم و کیک آلو را هم.
  • 2.Sie aß etwas Obst: eine Pflaume und einen Apfel.
    2. او مقداری میوه خورد؛ یک آلو و یک سیب.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان