[اسم]

der Polizist

/poliˈt͡sɪst/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Polizisten] [ملکی: Polizisten] [مونث: Polizistin]

1 افسر پلیس مأمور پلیس

  • 1.Die Ampel war kaputt. Ein Polizist hat den Verkehr geregelt.
    1. چراغ راهنمایی خراب بود. یک افسر پلیس عبور و مرور را کنترل می‌کرد.
  • 2.Fragen Sie den Verkehrspolizisten dort. Er weiß sicher, wo die Uhlandstraße ist.
    2. از آن افسر پلیس بپرس. او حتماً می‌داند خیابان "اولند" کجاست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان