[اسم]

die Provinz

/pʀoˈvɪnʦ/
قابل شمارش مونث
[جمع: Provinzen] [ملکی: Provinz]

1 ایالت استان

مترادف و متضاد landesteil verwaltungsgebiet
  • 1.Ein Drittel der Container, die China in die Welt schickt, kommt aus dieser Provinz.
    1. یک سوم کانتینرهایی که چین به دنیا می‌فرستد، از این ایالت می‌آیند.
  • 2.Während des Wahlkampfes besuchte der Präsident alle Provinzen.
    2. رئیس جمهور در حین مبارزه انتخاباتی از تمامی ایالت‌ها دیدار کرد.

2 شهرستان

  • 1.In der Provinz gibt es nur wenige Theater.
    1. در شهرستان تئاترهای بسیار کمی وجود دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان