[صفت]

quirlig

/ˈkvɪʁlɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: quirliger] [حالت عالی: quirligsten]

1 سرزنده بانشاط

مترادف و متضاد lebhaft
  • 1.Bielefeld ist eine quirlige Großstadt.
    1. "بیله‌فلد" یک کلان‌شهر سرزنده است.
  • 2.Das Kind ist quirlig.
    2. این کودک بانشاط است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان