Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . مخلوط کردن
2 . حرکت دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
rühren
/ˈʀyːʀən/
فعل گذرا
[گذشته: rührte]
[گذشته: rührte]
[گذشته کامل: gerührt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
مخلوط کردن
هم زدن
1.Der Koch rührte die Suppe.
1. آشپز سوپ را مخلوط کرد.
2.Die Mutter hat den Teig gerührt, damit er eine homogene Masse wird.
2. مادر خمیر را هم زد تا حجم یکدستی بشود.
2
حرکت دادن
تکان دادن
1.Der ganze Saal war von der Geschichte gerührt.
1. تمامی تالار از داستان تکان خورد.
2.Er war so erschöpft, dass er sich nicht mehr rühren konnte.
2. او آنچنان خسته بود که دیگر نمیتوانست خودش را حرکت بدهد.
3.Meine Finger waren so kalt, dass ich sie nicht mehr rühren konnte.
3. انگشتان من آنچنان سرد بودند که دیگر نمیتوانستم آنها را حرکت بدهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
rührei
rühmen
rügen
rüge
rüde
rührend
rührselig
rührseligkeit
rührung
rülpsen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان