[صفت]

rein

/ʁaɪn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: reiner] [حالت عالی: reinsten]

1 خالص تمیز، محض

مترادف و متضاد bar blank pur unrein
  • 1.Das Wasser ist so rein, dass man es trinken kann.
    1. آب آنقدر خالص است که می‌توان آن را نوشید.
  • 2.Es war reiner Zufall, dass ich die Uhr wiedergefunden habe.
    2. این یک اتفاق محض بود که من ساعت را دوباره پیدا کردم.
reine Künstler/Akrobat/...
هنرمند/آکروبات‌باز/... محض [واقعی]
etwas (Akk.) rein machen
چیزی را تمیز [خالص] کردن
aus reiner Wolle sein
از پشم خالص بودن
  • Der Pullover ist aus reiner Wolle.
    این پلیور از پشم خالص است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان