Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . بیادب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
ruppig
/ˈʁʊpɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: ruppiger]
[حالت عالی: ruppigsten]
1
بیادب
پررو
مترادف و متضاد
flegelhaft
ungeschliffen
1.Er war sehr ruppig zu uns.
1. او با ما خیلی پررو بود [او خیلی با پررویی رفتار کرد].
2.Er wirkt ruppig und barsch, ist aber eigentlich ein sehr netter Mensch.
2. او خشن و بیادب بهنظر میرسد ولی در واقع فردی بسیار مهربان است.
تصاویر
کلمات نزدیک
rupfen
runzeln
runzel
runterkommen
runterdrehen
russe
russisch
russland
rustikal
rute
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان