[فعل]

schaffen

/ˈʃafən/
فعل گذرا
[گذشته: schafft] [گذشته: schafft] [گذشته کامل: geschafft] [فعل کمکی: haben ]

1 انجام دادن

مترادف و متضاد tun
etwas (Akk.) schaffen
چیزی را انجام دادن
  • 1. Heute haben wir fast alles geschafft.
    1. امروز ما تقریبا همه چیز را انجام دادیم.
  • 2. Kannst du mir helfen, die Party vorzubereiten? Ich schaffe das nicht allein.
    2. می‌توانی به من کمک کنی (وسایل) مهمانی را آماده کنم؟ من نمی‌توانم تنها آن را انجام دهم.

2 ایجاد کردن خلق کردن

مترادف و متضاد bilden entstehen lassen erschaffen hervorbringen schöpfen
ein literarisches/Kunst Werk schaffen
اثر ادبی/هنری خلق کردن
etwas (Akk.) schaffen
چیزی را خلق کردن [ایجاد کردن]
  • Für die Entwicklung dieses Gerätes mussten mehrere neue Arbeitsplätze geschaffen werden.
    برای پیشرفت این وسیله باید جایگاه‌های شغلی متعددی ایجاد می‌شدند.
Platz für etwas (Akk.) schaffen
جایگاهی برای چیزی ایجاد کردن [خلق کردن]
  • neue Stellen schaffen
    جایگاه‌های جدیدی را خلق کردن

3 به ثمر رساندن از پس (چیزی) بر آمدن

مترادف و متضاد beikommen zustande bringen scheitern
etwas (Akk.) schaffen
از پس چیزی برآمدن [به ثمر رساندن]
  • 1. Er hat immer geschafft, was er wollte.
    1. همیشه از پس چیزهایی که می‌خواهد برمی‌آید.
  • 2. Ich hoffe, dass ich die Prüfung schaffe.
    2. امیدوارم که از پس امتحان بر بیایم.

4 بردن جابه‌جا کردن

مترادف و متضاد befördern tragen transportieren
etwas (Akk.) in irgendwo (Akk.)/zu irgendwo (Dat.) schaffen
چیزی را به جایی بردن
  • 1. die Verletzten ins Krankenhaus schaffen
    1. مجروح را به بیمارستان بردن
  • 2. kannst du das Paket zur Post schaffen?
    2. میتوانی این بسته را به دفتر پست ببری؟

5 کار کردن

مترادف و متضاد arbeiten beschäftigt sein
  • 1.den ganzen Tag schaffen
    1. کل روز را کار کردن
als etwas (ein Beruf) schaffen
به عنوان چیزی کار کردن
  • Er hat als Monteur geschafft.
    او به عنوان مکانیک کار کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان