[فعل]

scheinen

/ʃaɪnən/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته: schien] [گذشته: schien] [گذشته کامل: geschienen] [فعل کمکی: haben ]

1 درخشیدن تابیدن

مترادف و متضاد blinken glühen knallen leuchten strahlen
  • 1.Die Sonne scheint ins Haus.
    1. خورشید به داخل خانه می‌تابد.
  • 2.Die Sonne scheint ins Zimmer.
    2. خورشید به داخل اتاق می‌تابد.
  • 3.Die Sonne scheint.
    3. خورشید می‌درخشد.
  • 4.Gestern hat es geregnet. Heute scheint wieder die Sonne.
    4. دیروز باران می‌آمد. امروز دوباره خورشید می‌درخشد.
  • 5.Wir hatten im Urlaub gutes Wetter. Jeden Tag schien die Sonne.
    5. ما در تعطیلات آب‌وهوای خوبی داشتیم. هرروز خورشید می‌تابید.

2 به‌نظر رسیدن

مترادف و متضاد dünken erscheinen
Es scheint, (dass) ...
به‌نظر می‌رسد (که)...
  • Es scheint keine andere Lösung für dieses Problem zu geben.
    به‌نظر می‌رسد راه‌حل دیگری برای این مشکل وجود ندارد.
jemandem scheinen
به نظر کسی رسیدن
  • Mir scheint, dass jede Bewegung beobachtet wird.
    به‌نظرم می‌رسد که هر حرکتی تحت‌نظر گرفته می‌شود.
jemand scheint krank/froh/müde/... zu sein
کسی به‌نظر بیمار/شاد/خسته/...رسیدن
  • Mein Kollege scheint krank zu sein. Er war heute nicht im Büro.
    همکار من بیمار به‌نظر می‌رسد. او امروز در دفتر نبود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان