Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . کوتاه کردن مو
2 . بریدن
3 . زخمی شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
schneiden
/ˈʃnaɪ̯dən/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته: schnitt]
[گذشته: schnitt]
[گذشته کامل: geschnitten]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
کوتاه کردن مو
اصلاح مو
مترادف و متضاد
beschneiden
kappen
scheren
die Haare schneiden
کوتاه کردن مو
Wer schneidet dir die Haare?
چه کسی موهای تو را کوتاه میکند؟
schneiden lassen
دادن کوتاه کردن [گذاشتن کوتاه کردن]
Wann lässt du deine Haare schneiden?
چه زمانی موهایت را می دهی کوتاه کنند؟
jemandem das Haar schneiden
موی کسی را کوتاه کردن
2
بریدن
با چاقو تکه کردن
مترادف و متضاد
ablösen
abtrennen
aufschneiden
schnitzeln
zerlegen
1.Das Messer schneidet nicht.
1. این چاقو نمیبرد.
etwas (Akk.) schneiden
چیزی را بریدن
Soll ich den Käse schneiden?
پنیر را ببرم؟
gut/scharf /... schneiden
به خوبی/تیز/... بریدن
Die Schere schneidet gut.
این قیچی به خوبی میبرد.
etwas (Akk.) in Scheiben/Stücke/Würfel/Streifen/zwei Hälften schneiden
چیزی را در برشها/تکهها/مکعبها/باریکهها/به دو تکه بریدن
Zwiebeln in Ringe schneiden
پیاز را حلقه ای بریدن
3
زخمی شدن
بریده شدن
(sich schneiden)
مترادف و متضاد
sich verletzen
sich zurichten
1.Hast du ein Pflaster? Ich habe mich geschnitten.
1. چسب زخم داری؟ من خودم را زخمی کردم.
sich in den Finger schneiden
انگشت خود را زخمی کردن
Ich habe mich in den Finger geschnitten.
انگشتم زخم شد. [من انگشت خودم را زخم کردم.]
تصاویر
کلمات نزدیک
schneide
schneidbrenner
schneewittchen
schneeschuhwandern
schneeschuhwanderer
schneider
schneiderei
schneidermeister
schneidern
schneidezahn
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان