Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . کمد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Schrank
/ʃʀaŋk/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Schränke]
[ملکی: Schrank(e)s]
1
کمد
کابینت
مترادف و متضاد
Anrichte
Kasten
kommode
Spind
1.Die Gläser stehen im Schrank.
1. لیوانها در کابینت قرار دارند.
2.Im Schlafzimmer fehlt mir noch ein kleiner Schrank für Wäsche.
2. من در اتاق خواب هنوز یک کمد کوچک برای لباسها کم دارم.
einen Schrank öffnen/abschließen/ausräumen
کمد را باز کردن/قفل کردن/خالی کردن/....
Lass mich den Schrank öffnen.
بگذار کمد را باز کنم.
etwas (Akk.) aus dem Schrank nehmen
چیزی را از کمد برداشتن
Ich sah dich etwas aus dem Schrank nehmen.
من تو را دیدم که داشتی چیزی از کمد برمیداشتی.
Kleider in den Schrank hängen
لباس در کمد آویزان کردن
Ich hänge meine Kleider in den Schrank.
من لباسهایم را در کمد آویزان میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
schrammen
schramme
schoß
schottland
schottisch
schranke
schrankschlüssel
schranktür
schrankwand
schraube
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان