[فعل]

schwanken

/ˈʃvaŋkn̩/
فعل ناگذر
[گذشته: schwankte] [گذشته: schwankte] [گذشته کامل: schwankt] [فعل کمکی: haben ]

1 تاب‌ خوردن

مترادف و متضاد schaukeln sich hin- und herbewegen
  • 1.Die Bäume schwankten im Wind.
    1. درخت‌ها در باد تاب می‌خورند.
  • 2.Er schwankte vor Müdigkeit.
    2. او از روی خستگی تاب می‌خورد.

2 نوسان‌کردن در نوسان بودن

  • 1.Der Wechselkurs schwankt täglich.
    1. نرخ مبادله‌ای هر روز نوسان می‌کند.
  • 2.Die Zahl der Teilnehmer schwankte zwischen 100 und 150.
    2. تعداد شرکت‌کنندگان بین 100 و 150 در نوسان است.

3 تردیدداشتن دودل‌بودن

  • 1.Ich schwanke noch zwischen einer Schreibmaschine und einem Computer.
    1. من هنوز بین یک ماشین تحریر و کامپیوتر تردیددارم.
  • 2.zwischen zwei Möglichkeiten schwanken
    2. بین دو فرصت تردیدداشتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان