[اسم]

der Servicemitarbeiter

/zˈɛɾviːkˌeːmiːtˌaɾbaɪtɜ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Servicemitarbeiter] [ملکی: Servicemitarbeiters] [مونث: Servicemitarbeiterin]

1 کارکنان خدمات

  • 1.An beiden Standorten arbeiten derzeit rund 100 Wissenschaftler und Servicemitarbeiter.
    1. در حال حاضر در هر دو محل حدود 100 دانشمند و کارکنان خدمات کار می‌کنند.
  • 2.Zehn Tage später meldet sich ein Servicemitarbeiter und vereinbart einen Termin am darauf folgenden Tag.
    2. ده روز بعد یکی از کارکنان خدمات تماس می‌گیرد و یک قرار ملاقات برای روز بعدش هماهنگ می‌کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان