Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . صندلی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Sitz
/zɪʦ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Sitze]
[ملکی: Sitzes]
1
صندلی
جای نشستن
1.Die Sitze in diesem Kino sind sehr hart.
1. صندلیهای سینما خیلی سفت هستند.
2.Ich suche für meinen Sohn einen Sitz fürs Auto. Erst ist er drei Jahre alt.
2. من برای پسرم به دنبال یک صندلی ماشین هستم. او تازه سه ساله است.
تصاویر
کلمات نزدیک
situiert
situation
sittlichkeit
sittlich
sittenwidrig
sitzbank
sitzen
sitzen bleiben
sitzplatz
sitzreihe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان