[اسم]

der Stiefsohn

/ˈʃtiːfˌzoːn/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Stiefsöhne] [ملکی: Stiefsohn(e)s]

1 ناپسری پسرخوانده

  • 1.Ich habe meine Frau und meinen Stiefsohn an die Epidemie verloren.
    1. من همسرم و پسرخوانده‌ام را در بیماری همه‌گیر از دست دادم.
  • 2.Sie behandelte ihren Stiefsohn immer korrekt.
    2. او همیشه به‌درستی با پسرخوانده‌شان رفتار می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان