Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . عمیق
2 . بم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
tief
/tiːf/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: tiefer]
[حالت عالی: tiefsten]
1
عمیق
گود، ژرف
1.Bitte jetzt tief einatmen!
1. لطفا حالا یک نفس عمیق بکش!
2.Der Schrank ist drei Meter breit und 60 Zentimeter tief.
2. کمد سه متر عریض و 60 سانت عمیق است. [3 متر عرض و 60 سانت عمق دارد.]
3.Vorsicht, das Wasser ist tief!
3. احتیاط کن، آب عمیق است.
2
بم
کلفت
1.Die tiefe Stimme konnte nur Onkel Farlin gehören.
1. این صدای کلفت فقط میتواند مال عمو "فارلین" باشد.
2.Ich hatte eine tiefe Stimme seit ich aus dem Bauch meiner Mutter kam.
2. من از وقتی که از شکم مادرم بیرون آمدم صدای بمی داشتم.
تصاویر
کلمات نزدیک
ticket
ticken
tick
thüringen
thymian
tief in die tasche greifen müssen
tiefblau
tiefdruck
tiefe
tiefgarage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان