[اسم]

das Tier

/tiːɐ̯/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Tiere] [ملکی: Tier(e)s]

1 حیوان

مترادف و متضاد Bestie Vieh
  • 1.Er mag Tiere sehr und geht darum oft in den Zoo.
    1. او خیلی حیوانات را دوست دارد و به همین خاطر اغلب به باغ‌وحش می‌رود.
  • 2.Wir dürfen keine Tiere in der Wohnung haben.
    2. ما اجازه نداریم هیچ حیوانی در خانه نگه داریم.
männliches/weibliches Tier
حیوان نر/ماده
  • Es war ein weibliches Tier.
    این یک حیوان ماده بود.
das wilde/zahme/große/... Tier
حیوان وحشی/اهلی/بزرگ/...
  • Die Jäger fingen das wilde Tier.
    شکارچیان حیوان وحشی را شکار کردند.
Haustier haben
حیوان خانگی داشتن
  • Kinder wollen immer ein Haustier haben.
    بچه‌ها همیشه می‌خواهند حیوان خانگی داشته باشند.
Tiere halten/füttern/züchten/dressieren/abrichten
حیوانات را نگهداری کردن/غذا دادن/پرورش دادن/تعلیم دادن/تربیت کردن/...
  • Ich muss Tiere füttern, bevor ich schlafen gehe.
    قبل از این‌ که بروم بخوابم باید به حیوانات غذا بدهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان