Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . حیوان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
das Tier
/tiːɐ̯/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Tiere]
[ملکی: Tier(e)s]
1
حیوان
مترادف و متضاد
Bestie
Vieh
1.Er mag Tiere sehr und geht darum oft in den Zoo.
1. او خیلی حیوانات را دوست دارد و به همین خاطر اغلب به باغوحش میرود.
2.Wir dürfen keine Tiere in der Wohnung haben.
2. ما اجازه نداریم هیچ حیوانی در خانه نگه داریم.
männliches/weibliches Tier
حیوان نر/ماده
Es war ein weibliches Tier.
این یک حیوان ماده بود.
das wilde/zahme/große/... Tier
حیوان وحشی/اهلی/بزرگ/...
Die Jäger fingen das wilde Tier.
شکارچیان حیوان وحشی را شکار کردند.
Haustier haben
حیوان خانگی داشتن
Kinder wollen immer ein Haustier haben.
بچهها همیشه میخواهند حیوان خانگی داشته باشند.
Tiere halten/füttern/züchten/dressieren/abrichten
حیوانات را نگهداری کردن/غذا دادن/پرورش دادن/تعلیم دادن/تربیت کردن/...
Ich muss Tiere füttern, bevor ich schlafen gehe.
قبل از این که بروم بخوابم باید به حیوانات غذا بدهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
tiegel
tiefsttemperatur
tiefkühltruhe
tiefkühlkost
tiefgarage
tierarzt
tierhaltung
tierisch
tierpark
tierzucht
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان