Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . جدا کردن
2 . جدا شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
trennen
/ˈtʀɛnən/
فعل گذرا
[گذشته: trennte]
[گذشته: trennte]
[گذشته کامل: getrennt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
جدا کردن
تفکیک کردن
etwas (Akk.) trennen
چیزی را جدا کردن [تفکیک کردن]
1. Der Fluss trennt die beiden Länder.
1. رودخانه دو کشور را جدا میکند.
2. Wir müssen den Müll trennen.
2. ما باید زباله را تفکیک کنیم.
etwas (Akk.) aus etwas (Dat.) trennen
چیزی را از چیزی جدا کردن
Sie hat das Futter aus der Jacke getrennt.
او آستر را از کت جدا کرد.
etwas (Akk.) von etwas (Dat.) trennen
چیزی را از چیزی جدا کردن
1. Bei dem Unfall wurde ihm der Kopf vom Rumpf getrennt.
1. در اثر سانحه سر از بدنه جدا شد.
2. Ich trenne die Knöpfe vom Mantel.
2. من دکمهها از مانتو جدا میکنم.
in zwei Hälften trennen
به دو نصف (قسمت) تقسیم کردن
2
جدا شدن
طلاق گرفتن
(sich trennen)
1.Es ist besser, wenn wir uns trennen.
1. این بهتر است اگر ما از هم جدا شویم.
2.Meine Freundin und ihr Mann haben sich getrennt.
2. دوست من و شوهرش از هم جدا شده اند.
sich von etwas (Dat.) trennen
از چیزی جدا شدن
1. Die Firma trennte sich von ihrem Geschäftsführer.
1. این شرکت از مدیرعاملش جدا شد.
2. Sie hat von ihrem Mann getrennt.
2. او از شوهرش جدا شد.
sich vor kurzem/letztes Jahr/morgen... trennen
اخیرا/سال گذشته/فردا/... جدا شدن
1. Er konnte sich davon nicht trennen.
1. او نمیتوانست از آن جدا شود.
2. Sie haben sich vor kurzem getrennt.
2. آنها اخیرا جدا شده اند.
تصاویر
کلمات نزدیک
trennbar
trendig
trend
trenchcoat
trekking
trennung
treppe
treppenhaus
treppenreinigung
tresen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان