[صفت]

um­setz­bar

/ʊmˈzɛt͡sbaːɐ̯/
غیرقابل مقایسه

1 عملی محتمل

  • 1.Der Plan war umsetzbar.
    1. برنامه عملی بود.
  • 2.Die Mitarbeiter wurden gebeten, eine umsetzbare Lösung des Problems zu finden.
    2. همکاران برای پیداکردن یک راه حل عملی برای مشکل، درخواست کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان