Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . انجام دادن
2 . تفریح کردن
3 . شرکت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
unternehmen
/ˌʊntɐˈneːmən/
فعل بی قاعده ضعیف
فعل گذرا
[گذشته: unternahm]
[گذشته: unternahm]
[گذشته کامل: unternommen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
انجام دادن
اجرا کردن
مترادف و متضاد
durchführen
machen
tun
etwas (Akk.) unternehmen
چیزی را انجام دادن
1. Ich möchte eine Reise um die Welt unternehmen.
1. من میخواهم سفری به دور دنیا انجام بدهم [به دور دنیا سفر کنم].
2. Wollen wir heute Abend etwas unternehmen?
2. میخواهیم امشب کاری انجام دهیم؟
Schritte unternehmen
قدمهایی برداشتن
Wir müssen nun weitere Schritte unternehmen.
ما اکنون باید قدمهای دیگری برداریم.
gegen etwas (Akk.) unternehmen
علیه چیزی رفتار/عمل کردن [به مقابله با چی پرداختن]
Dagegen kann man leider nichts unternehmen.
متأسفانه نمیتوانم علیه آن هیچ کاری انجام دهم.
2
تفریح کردن
خوش گذراندن، کاری برای سرگرمی انجام دادن
1.Der Neffe und sein Onkel waren zusammen zum Strand gereist und hatten dort viel unternommen.
1. برادرزاده و عمو با یکدیگر به ساحل رفتند و خیلی تفریح کردند.
2.Was wollen wir heute Abend noch unternehmen?
2. امشب چه تفریحی داشته باشیم؟
[اسم]
das Unternehmen
/ˌʊntɐˈneːmən/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Unternehmen]
[ملکی: Unternehmens]
3
شرکت
مترادف و متضاد
Firma
Geschäft
Gesellschaft
1.Die Unternehmen der Chemieindustrie haben gegen die neuen Wasserschutzgesetze protestiert.
1. شرکتهای صنایع شیمیایی به قانونهای جدید حفاظت از آب اعتراض کردهاند.
bei einem Unternehmen arbeiten
در شرکتی کار کردن
Mein Bruder arbeitet bei einem großen internationalen Unternehmen.
برادر من در یک شرکت بزرگ بینالمللی کار میکند.
ein Unternehmen gründen/aufbauen/liquidieren/...
شرکتی را تأسیس کردن/ساختن/منحل کردن/...
Ich habe gemeinsam mit meinem Kollegen Friedrich Dausinger 2007 ein Unternehmen gegründet.
من بهطور مشترک با همکارم "فریدریش داوسینگر" در سال 2007 یک شرکت تأسیس کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
untermieter
untermauern
untermalung
untermalen
unterm pantoffel stehen
unternehmensleitung
unternehmer
unternehmerisch
unternehmungslustig
unteroffizier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان