[صفت]

unverschämt

/ˈʊnfɛɐ̯ʃɛːmt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: unverschämter] [حالت عالی: unverschämtesten]

1 وقیح گستاخ، پررو، وقیحانه

مترادف و متضاد frech gemein respektlos
  • 1.Die Handlungen meiner Schwester waren unverschämt und peinlich.
    1. رفتارهای خواهر من وقیحانه و شرم‌آور بودند.
  • 2.Ich wollte nicht unverschämt sein, daher wartete ich geduldig.
    2. من نمی‌خواستم پررو باشم، به‌خاطر همین صبورانه منتظر ماندم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان