[فعل]

verkennen

/fɛɐ̯ˈkɛnən/
فعل گذرا
[گذشته: verkannte] [گذشته: verkannte] [گذشته کامل: verkannt] [فعل کمکی: haben ]

1 اشتباه ارزیابی کردن اشتباه فهمیدن

مترادف و متضاد missverstehen unterbewerten unterschätzen
  • 1.Ich habe die Bedeutung seiner Worte völlig verkannt.
    1. من معنای کلماتش را کاملاً اشتباه فهمیدم.
  • 2.Viele Unternehmen verkennen den Wert einer guten Website.
    2. شرکت‌های زیادی، ارزش یک سایت خوب را اشتباه ارزیابی می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان