[اسم]

das Vermögen

/fɛɐ̯ˈmøːɡn̩/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Vermögen] [ملکی: Vermögens]

1 سرمایه دارایی

  • 1.Meine Kinder werden mein ganzes Vermögen erben.
    1. فرزندان من، دارایی من را به ارث خواهند برد.
  • 2.Sie hat ein Vermögen geerbt.
    2. او سرمایه‌ای را به ارث برده‌است.
[فعل]

vermögen

/fɛɐ̯ˈmøːɡn̩/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: vermochte] [گذشته: vermochte] [گذشته کامل: vermocht] [فعل کمکی: haben ]

2 توانستن قادر بودن

مترادف و متضاد können
  • 1.Er vermag nicht, mich zu überzeugen
    1. او نمی‌تواند من را قانع کند.
  • 2.Ich werde tun, was ich vermag.
    2. من چیزی را که بتوانم انجام خواهم داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان