Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . دست/پا/... روی هم انداختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
verschränken
/fɛɾʃrˈɛŋkən/
فعل گذرا
[گذشته: verschränkte]
[گذشته: verschränkte]
[گذشته کامل: verschränkt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
دست/پا/... روی هم انداختن
مترادف و متضاد
kreuzen
1.Er verschränkte die Arme und wartete.
1. او دستها را روی هم انداخت [دست به سینه شد] و منتظر ماند.
2.Sie verschränkte die Hände hinter ihrem Kopf.
2. او دستها را پشت سرش روی هم انداخت.
verschränken حالتی است که در آن دستها/پاها/... بهصورت X یا همان ضربدری روی هم قرار میگیرند.
تصاویر
کلمات نزدیک
verschrottung
verschrotten
verschroben
verschreibungspflichtig
verschreiben
verschränkung
verschulden
verschuldet
verschweigen
verschwenden
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان