- بیان چیزی که چندین بار اتفاق میافتد و بخشی قابل ملاحظه از زمان را دربرمیگیرد:
"viel an der frischen Luft sein" (زیاد در هوای تازه بودن)
- به معنای زیاد/خیلی
"ein viel geliebtes Kind" (یک کودک خیلی محبوب)
[ضمیر]
viel
/fiːl/
2
زیاد
متعدد، فراوان
مترادف و متضاد
in großer Auswahl/Menge/Zahl
mehr als genug
reichlich
zahlreich
1.Er weiß vieles, was du nicht weißt.
1.
او چیزهای زیادی میداند که تو نمیدانی.
2.Viele Menschen hatten sich versammelt.
2.
افراد زیادی دور هم جمع شده بودند.
viel Zeit
زمان زیاد
Das kostet viel Zeit.
این زمان زیادی میبرد.
viele Hinsicht/Menschen/...
جنبهها/افراد/...متعدد [زیاد]
1.
in vieler Hinsicht hat er Recht
1.
او از جنبههای متعدد حق دارد.
2.
Viele Menschen hatten sich versammelt.
2.
آدمهای زیادی جمع شدند.
viel Obst/Gemüse/Milch/...
میوه/سبزیجات/شیر/...زیاد
Sie kaufte viel Obst.
او مقدار زیادی میوه خرید.
کاربرد واژه viel به معنای زیاد
- بیان تعداد زیادی از چیزها که در کنار یکدیگر یک مجموعه را تشکیل میدهند:
"er kann vieles Getränke nicht vertragen" (او نمیتواند نوشیدنیهای متعددی را تحمل کند.)
- بیان یک مجموعه واحد، یک مقدار قابل ملاحظه از چیزی:
".Sein vieles Geld macht ihn auch nicht glücklich" (پول فراوانش هم او را خوشحال نمیکند.)
- تعداد زیادی از افراد یا اشیای واحد:
".In vielen Fällen wusste er Rat" (او در موارد متعددی راهنمایی میدانست.)