Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . زودهنگام
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
vorzeitig
/ˈfoːɐ̯ˌʦaɪ̯tɪç/
غیرقابل مقایسه
1
زودهنگام
پیش از موعد
1.Ein Missverständnis führte zur vorzeitigen Auflösung des Vertrags.
1. یک سو تعبیر سبب فسخ پیش از موعد قرارداد شد.
2.Seine vorzeitige Abreise war überraschend.
2. حرکت زودهنگام او تعجبآور بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
vorzeit
vorzeigen
vorzeichen
vorwärtskommen
vorwärts
vorziehen
vorzimmer
vorzug
vorzüglich
vorkenntnis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان