[صفت]

weise

/ˈvaɪ̯zə/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: weiser] [حالت عالی: weisesten]

1 خردمند خردمندانه

مترادف و متضاد gescheit reif vernünftig dumm
  • 1.Das war eine weise Entscheidung.
    1. این تصمیم خردمندانه‌ای بود.
  • 2.Meine Großmutter ist alt und weise, ich frage sie um Rat.
    2. مادربزرگم پیر و خردمند است؛ من از او نصیحتی خواستم.
[اسم]

die Weise

/ˈvaɪ̯zə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Weisen] [ملکی: Weise]

2 شیوه نحو، گونه

مترادف و متضاد Art Form Manier Methode
  • 1.Das Paar tanzte auf elegante Weise.
    1. زوج به نحو متینی رقصیدند.
  • 2.Sie tut Dinge auf ihre eigene Weise.
    2. او کارها را به شیوه خود انجام می‌دهد.
auf diese Weise
از این طریق، به این ترتیب
  • Wir haben gemerkt, dass wir auf diese Weise nicht weiterkommen.
    ما متوجه شدیم که از این طریق پیشرفت نمی‌کنیم.

3 آهنگ کوتاه ملودی ساده

مترادف و متضاد Melodie
  • 1.eine bekannte Weise
    1. یک آهنگ کوتاه مشهور
  • 2.Text und Weise des Liedes sind von Martin Luther
    2. متن و ملودی آهنگ‌ها از "مارتین لوتر" هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان