Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . خردمند
2 . شیوه
3 . آهنگ کوتاه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
weise
/ˈvaɪ̯zə/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: weiser]
[حالت عالی: weisesten]
1
خردمند
خردمندانه
مترادف و متضاد
gescheit
reif
vernünftig
dumm
1.Das war eine weise Entscheidung.
1. این تصمیم خردمندانهای بود.
2.Meine Großmutter ist alt und weise, ich frage sie um Rat.
2. مادربزرگم پیر و خردمند است؛ من از او نصیحتی خواستم.
[اسم]
die Weise
/ˈvaɪ̯zə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Weisen]
[ملکی: Weise]
2
شیوه
نحو، گونه
مترادف و متضاد
Art
Form
Manier
Methode
1.Das Paar tanzte auf elegante Weise.
1. زوج به نحو متینی رقصیدند.
2.Sie tut Dinge auf ihre eigene Weise.
2. او کارها را به شیوه خود انجام میدهد.
auf diese Weise
از این طریق، به این ترتیب
Wir haben gemerkt, dass wir auf diese Weise nicht weiterkommen.
ما متوجه شدیم که از این طریق پیشرفت نمیکنیم.
3
آهنگ کوتاه
ملودی ساده
مترادف و متضاد
Melodie
1.eine bekannte Weise
1. یک آهنگ کوتاه مشهور
2.Text und Weise des Liedes sind von Martin Luther
2. متن و ملودی آهنگها از "مارتین لوتر" هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
weinlokal
weingut
weinglas
weingeschäft
weinerlich
weisen
weisheit
weisheitszahn
weismachen
weissagen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان