Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . وزن کردن
2 . وزن داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
wiegen
/ˈviːɡən/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: wog]
[گذشته: wog]
[گذشته کامل: gewogen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
وزن کردن
etwas (Akk.) wiegen
چیزی را وزن کردن
1. Hast du den Koffer gewogen?
1. آیا چمدانت را وزن کرده ای؟
2. sie wiegt sich jeden Tag.
2. او هر روز خودش را وزن می کند.
etwas (Akk.) knapp/genau/... wiegen
چیزی را تقریبی/دقیق/... وزن کردن
etwas (Akk.) in der Hand wiegen
چیزی را با دست وزن کردن
2
وزن داشتن
1.Wie viel wiegst du?
1. چقدر وزن داری؟
etwas wiegt (Zahl) Kilogramm/Gramm
چیزی (عدد) کیلوگرم/گرم وزن داشتن
Ich bin 1,65 m groß und wiege 55 Kilogramm.
من 1.65 متر قد دارم [بزرگم] و 55 کیلو وزن دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
wiege
wiedervereinigung
wiedervereinigen
wiederum
wiedersehen
wiegenlied
wiehern
wien
wiener
wienerisch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان