Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . مهماندار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Wirt
/vɪʁt/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Wirte]
[ملکی: Wirt(e)s]
[مونث: Wirtin]
1
مهماندار
1.Ich kenne die Wirtin von diesem Lokal. Sie ist sehr nett.
1. من مهمان دار این رستوران را می شناسم. او خیلی خوش برخورد است.
تصاویر
کلمات نزدیک
wirsing
wirrwarr
wirr
wirkung
wirkstoff
wirtin
wirtschaft
wirtschaften
wirtschaftlich
wirtschaftlichkeit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان