Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . جمع کردن
2 . جمع کردن
3 . باهم نقل مکان کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
zusammenziehen
/tsuˈzaməntsiːən/
فعل گذرا
[گذشته: zog zusammen]
[گذشته: zog zusammen]
[گذشته کامل: zusammengezogen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
جمع کردن
اضافه کردن
1.Wenn ich vier und fünf zusammenziehe, bekomme ich neun.
1. وقتی که من چهار و پنج را جمع بکنم، نه به دست میآورم.
2.Zahlen zusammenziehen
2. اعداد را جمع کردن
2
جمع کردن
در هم کشیدن، چروکیده شدن
1.Die Haut zieht sich zusammen.
1. پوست جمع شدهاست.
2.die Säure zieht den Mund zusammen
2. اسید لب را جمع کردهاست.
3.seine Brauen zusammenziehen
3. ابروها را در هم کشیدن
3
باهم نقل مکان کردن
1.Die Beiden wollen demnächst zusammenziehen.
1. هر دو آنها میخواهند به زودی باهم نقل مکان کنند.
2.mit einem Freund zusammenziehen
2. با یک دوست باهم نقل مکان کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
zusammenfalten
zusammendrücken
zurechtfinden
zunicken
zumutbar
zusammenzählen
zusatzstoff
zustehen
zustrom
zuständigkeit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان