Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . درست کردن (غذا)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
zubereiten
/ˈʦuːbəˌʀaɪ̯tn̩/
فعل گذرا
[گذشته: bereitete zu]
[گذشته: bereitete zu]
[گذشته کامل: zubereitet]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
درست کردن (غذا)
پختن
مترادف و متضاد
bereit machen
herrichten
kochen
1.Ich habe uns eine Mahlzeit zubereitet.
1. من برایمان یک غذا درست کردهام.
2.Sie bereitet das Fleisch mit Kartoffeln zu.
2. او گوشت را با سیبزمینی درست کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
zubehör
zu zweit
zu wenig
zu viel
zu tun haben
zubereitung
zubilligen
zubinden
zublinzeln
zubringen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان