[قید]

zugleich

/t͡suˈɡlaɪ̯ç/
غیرقابل مقایسه

1 هم‌زمان

مترادف و متضاد gleichzeitig
  • 1.Ich kann nicht zugleich essen und sprechen.
    1. من نمی‌توانم هم‌زمان غذا بخورم و صحبت بکنم.
  • 2.Sie lachte und weinte zugleich.
    2. او هم‌زمان خندید و گریست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان