[صفت]

bajo

/bˈaxo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: baja] [جمع مونث: bajas] [جمع مذکر: bajos]

1 کوتاه کم‌ارتفاع

  • 1.Esta mesa es demasiado baja para trabajar bien.
    1. این میز برای خوب کارکردن خیلی کوتاه است.

2 قدکوتاه

  • 1.Es un poco bajo para su edad.
    1. او برای سنش کمی قدکوتاه است.
[اسم]

el bajo

/bˈaxo/
قابل شمارش مذکر
[جمع: bajos]

3 گیتار بیس

  • 1.Mi hermano toca el bajo en una banda.
    1. برادرم در یک گروه گیتار بیس می‌زند.
[حرف اضافه]

bajo

/bˈaxo/

4 زیر تحت

  • 1.Lleva el sombrero bajo el brazo.
    1. او کلاهش را زیر بازویش نگه داشته‌است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان