Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . کاریکاتور
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la caricatura
/kˌaɾikatˈuɾa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: caricaturas]
1
کاریکاتور
1.Un dibujante me hizo una caricatura en la que mi nariz era enorme.
1. یک طراح کاریکاتوری از من کشید که در آن بینی من بسیار بزرگ بود.
کلمات نزدیک
crucigrama
sudoku
broma
boletín
álbum de fotos
tabla de contenido
prefacio
contenido
título
editor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان